كاشكي گاهي وقتا خدا از پشت اون ابرها
ميومد بيرون
گوشم رو محكم ميگرفت و داد ميزد
آهــــــــــاي بگيـــر بشيــــن ســــــــر جــــات
اينقده غر نزن
همينه كه هست
بعد يه چشمك ميزد و آروم دم گوشم ميگفت:
همه چي درست ميشه ...!!؟
نظرات شما عزیزان:
Maryam 
ساعت22:16---14 اسفند 1390
اخ گفتي چقدر باحال ميشدا ...! كاش ميدانستم چه كسي اين سرنوشت را برايم بافت آن وقت به او ميگفتم يقه را آن قدر تنگ بافته كه بغض هايم را نميتوانم...فرو بدهم !!
HEZB 
ساعت22:30---13 اسفند 1390
از یان که نظر دادی ممنونم من شما رو لینک کردم شما هم اگر خواستید مارا لینک کنید بانام هیئت روضه الحسین دماوند